نان بی نانخورش. (ناظم الاطباء). نان خالی. نان پتی: کوفته در سفرۀ ما گو مباش کوفته را نان تهی کوفته ست. سعدی. رودۀ تنگ به یک نان تهی پر گردد نعمت روی زمین پر نکند دیدۀ تنگ. سعدی (گلستان چ یوسفی ص 175)
نان بی نانخورش. (ناظم الاطباء). نان خالی. نان پتی: کوفته در سفرۀ ما گو مباش کوفته را نان تهی کوفته ست. سعدی. رودۀ تنگ به یک نان تهی پر گردد نعمت روی زمین پر نکند دیدۀ تنگ. سعدی (گلستان چ یوسفی ص 175)
سخی. بخشنده. باذل. پهلودار. (حاشیۀ تاریخ سیستان). نان رسان. نان دهنده. که معاش دیگران تعهد و تأمین کند. که رزق و معیشت اطرافیان و زیردستان رساند: چنو بخشنده و نان ده اگرگوئی که هرگز به سیستان برنیامد. (تاریخ سیستان). نان دهانم بدین کله داری نانخورانم بدان گنهکاری. نظامی (هفت پیکر)
سخی. بخشنده. باذل. پهلودار. (حاشیۀ تاریخ سیستان). نان رسان. نان دهنده. که معاش دیگران تعهد و تأمین کند. که رزق و معیشت اطرافیان و زیردستان رساند: چنو بخشنده و نان ده اگرگوئی که هرگز به سیستان برنیامد. (تاریخ سیستان). نان دهانم بدین کله داری نانخورانم بدان گنهکاری. نظامی (هفت پیکر)
کاواک و میان خالی. (ناظم الاطباء). مجوف. مسحّر. (منتهی الارب). کاواک. اجوف. مجوف. میان خالی. پوک. پوچ. بی مغز. کرو. میان کاواک. (یادداشت مؤلف). متخلخل: سبب آماسیدن وی آن است که او (ملازه) متخلخل و میان تهی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چون طشت میان تهی است خاقانی زان راحتها که روح را باید. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 580). چون غاریقون کریه و منکر وز تربد هم میان تهی تر. خاقانی. در کار توام به صبر مفکن کارم کز صبر میان تهی تریم ما اینجا. خاقانی. به خنده گفت که سعدی سخن دراز مکن میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری. سعدی. نادان چون طبل غازی بلندآواز و میان تهی. (گلستان). همه دعوی و فارغ از معنی راست گوئی میان تهی جرسیست. سعدی
کاواک و میان خالی. (ناظم الاطباء). مجوف. مُسَحَّر. (منتهی الارب). کاواک. اجوف. مجوف. میان خالی. پوک. پوچ. بی مغز. کرو. میان کاواک. (یادداشت مؤلف). متخلخل: سبب آماسیدن وی آن است که او (ملازه) متخلخل و میان تهی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چون طشت میان تهی است خاقانی زان راحتها که روح را باید. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 580). چون غاریقون کریه و منکر وز تربد هم میان تهی تر. خاقانی. در کار توام به صبر مفکن کارم کز صبر میان تهی تریم ما اینجا. خاقانی. به خنده گفت که سعدی سخن دراز مکن میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری. سعدی. نادان چون طبل غازی بلندآواز و میان تهی. (گلستان). همه دعوی و فارغ از معنی راست گوئی میان تهی جرسیست. سعدی
بذل و بخشش. بخشنده و دست و دلباز بودن. به اطرافیان و زیردستان مدد رساندن و با بذل و بخشش معاش ایشان را تأمین کردن. نان رسانی: کرامت جوانمردی و نان دهی است مقالات بیهوده فرماندهی است. سعدی
بذل و بخشش. بخشنده و دست و دلباز بودن. به اطرافیان و زیردستان مدد رساندن و با بذل و بخشش معاش ایشان را تأمین کردن. نان رسانی: کرامت جوانمردی و نان دهی است مقالات بیهوده فرماندهی است. سعدی